Monday, January 10, 2011

آنروز که از خواب بیدار و دست و رو نشسته وبلاگ نویس شدم


وبلاگنویس نبوده ام و راستش نمی دانستم "برگ کدام درخت است"؟! ... چندان حرفی هم برای نوشتن نداشته ام ... و اگر هم داشته ام چندان مهم نبوده اند ... برای دل خود می نویسم ...  بی تکلف ، ساده و بی ادعا ... امید که بر دل شما هم بنشیند ... و  تبسمی  کنج لبی بکارد .... و یا زبانم لال خدای نکرده  کمی به تأمل بیاندازد ...

برای شروع کم کم  برخی از پراکنده نویسی هایم را که اینور و آنور نوشته ام  را همینجا جمع می کنم ... و گه گاه می نویسم... 

خدا را چه دیدی؟!  شاید ارزش خواندن پیدا کنند ...

 " تا چه قبول افتد و چه در نظر آید "؟!

2 comments:

  1. تو بدم بمیر و بدم :)))))

    ReplyDelete
  2. دودوزه جان عزیز
    خیلی ارادتمندیم

    دیشب قبل از خواب پیامت را دیدم ... و بخصوص چون اولین کامنت بود ... باید جوابی درخور می نوشتم ...

    این شد که امروز اول صبحی از خواب بیدار شده و دست و رو نشسته ... و نیم ساعتی هر چه را تایپ کردم نوشتم و شرمنده که بداهه و خودمانی و چکش نخورده و خلاصه بی پیرایش و ویرایش و از این حرفهاست ...

    البته سنگینتر بودم اگر برایت ایمیلش کرده بودم ... چون انگار این بلا نسبت"وبلاگ" فقط 3 بازدید کننده دارد ! ....اول خدا! ... بعدا" شما ... و آخرش هم خودم ! :)))

    بهر حال به رسم وبلاگ بازی هم که باشد اینجا می نویسمش .... شاید عمری باقی بود و روزی راس و ریسش کنم
    ....

    شرمنده که تا یک بیست و چند روزی غیبت صغری با امتحان کبری ... و خلاصه در خدمت غولیم که تا بحال را بدجوری اختلاط کرده ....و خلاصه چنان وضع خرابست که ..." دام سختست ! مگر یار شود لطف خدا! "

    ... اما خدا را چه دیدی ... شاید زد و ... مردی از خویش برون آمد و کاری کرد !
    ... و دیدی که چیزی از غول را هم شکوند ! :)))


    در ضمن شعر آخرت هم فوق العاده زیبا بود ( طبق معمول)
    شاد و سر افراز و پیروز باشی عزیز

    سیاوش

    _______________________________________________

    گر بميرم يا دمم من دم به دم
    چون توان چون تو نويسم دم به دم

    يك دودوزه و تمام اصفهون
    گهر نصف جهان شد دم به دم

    ياد بابايم فتادم قبل خواب
    تا نظر كردم به ميلت دم به دم

    قصه اي گفتي مرا ز آهنگري
    كوره و سندان و آتش دم به دم

    كو ز بردستي بهانه جوي و سست
    در عذاب و در عتاب و دم به دم

    ناله و فرياد و نفرين كاي عمو
    كوره را بايد دميدن دم به دم
    ...
    او همين گفتي مرا وقتي كه بود
    دست مهرش بر سر من دم به دم

    كاي پسر برخيز و غوغايي فكن
    در جهان و زندگاني دم به دم

    تو بدم با گهر والاي خويش
    يا بمير و يا بدم هر دم به دم

    ……

    حيف گير امتحان و درس و مشق
    در عزا و سوز و ماتم دم به دم

    ورنه در خدمت بدم هر آينه
    گاه و بيگاه و دمادم دم به دم

    تا كه بهتر زين نويسم نامه را
    نكته ها قند مكرر دم به دم

    ليك تا اينجا نوشتم هر چه رفت
    در ز دستم يا ز فكرم دم بدم

    وقت ويرايش نبودي چون مرا
    هرچه را آمد نوشتم دم به دم

    چون نوشتم تازه دانستم چه بود
    آنچه اينجا مي نويسم دم به دم

    بهتر از اين در نيامد اين كلام
    با لغتبازي و شوخي دم به دم
    ...
    شاد و پر سودا دلت اي يار نيك
    سينه ات دريا و طوفان دم به دم

    پاي بر هفت اختر و فكر بلند
    كهكشانها در كمندت دم به دم

    يا دم زاينده رود و لعبتي
    باده افشان و غزلخوان دم به دم



    الساعه النه صبح في البلاد الغربت في الأمريق …
    البداهه الكلام تقديمييه بالدوست الجرامي السيد" الثاني ثاني زه " (دودوزه)
    و رحمت الله و البركاته و السلام و علينا يا سيدي والسالاري والسالادی و الباحالي

    سادس عشر في حرام المحرمه والجمادي السانديس! :)))

    ReplyDelete