Friday, July 1, 2011

از حلول تا دخول ! (پندنامۀ محمود و ولایت) :حکایت ملیجک بیت و کاسۀ مستراح



      قبل از حلول        
..........      بعد از دخول !


بداهه ای بر حاشیه محمود!
-----------------------------------------


ای که در روز و روزگاری پیش
هالۀ نور بود بر سرِ تو !
بی تنازل به هیکلت امروز
ریده سر تا به پای رهبرِ تو!
.
شاد و شنگول ازین ولا-ورزی
خوش بگشتی به باغ روزی چند
بله ! این بود آخر الأمرِ
نوکری ولی و سرورِ تو!

یاد داری که روزگاری چند
بر لبت همچو انتران لبخند

می زدی و گزاف می خوردی
شکّر و گه ز دست سرورِ تو !
.
لیک چرخ دگر بزد دوران
چوب کردند مر تو را به میان
متحوّل شدی و می بینم
تختۀ مستراح بر سرِ تو !
.
تا نشینند بر سرت علما
و به کارت اصول فقه کنند!
بول و غائط به خطبه خطبۀ خویش
عرضه دارند خیرکِ سرِ تو !
.
پاچه خواری شان بسی کردی
پاچه در پاچه ها فقیهان را
چاپلوسی و پایـبوسیِ دیــو
نردبان تو بود و یاورِ تو
.
پوزمالی که بیضۀ اسلام
بر دهانت زدی و دندان ریخت
همه از "مهر و مهرورزی بود"
همه لطفِ ولی و سر-خرِ توِ
.
برده لولو دگر همان ممه را !
که چنان قیل و قال می کردی
ولی انگشت در دهانت کرد
در ولایت چو مهر مادرِ تو
.
روزگاری شدی ملیجکِ بیت
نزد "آغا" و اینزمان امّا
جِـــر بدادی به دست افلیجش
خشتک تو  و شورتِ پر پرِ تو !
.
"بز و بزغاله و خس و خاشاک"
چون بخواندی تمام ملت را
خوشنشینِ طویله ای امروز
جفتِ دیگر خرانِ هـمخـرِ  تو
.
گفته بودی ز رستم و آرش
خفتی امّا به زیر آن ضحّاک
مارگیرانِ قوم دور و برت
پر کابین و دار و دفترِ تو
.
اینهم از جنّ و رمل و رمّالی
تخم شیخان   بدستِ-خود-مالی
رحم بر درب همدگر نکنند!
چه رسد تا به رحم بر درِ تو !
.
شهوت سلطنت چو سر بکشد
آتش اندر نهاد خویش زند
دین و ایمان و کفر نشناسد
همه سوزد به خشک یا ترِ تو !
.
تا که خر در جهان فراوانست
سلطنت بر خران چه آسانست
چون تویی جان دهی به حمّالی
زین خریّت و زینِ محشرِ تو!
.
چاه در فهم امتی کندند
وهم در قعر آن فرو کردند
از تقدس امامکی درآن
عجّ و مجّ و فرجّ و لاترِ تو !
.
بینمت زانتظار حضرت عج
همه اندام گشته معوج و کج
تا برون بپرد ز جاه فرج
بر سرو کول تو و محورِ تو
.
چون که شمشیر از نیام کِشد
خود جهانی به سیل خون بکِشد
تا به زانو" عدالتش
 بِکٌشد!
در رکابش خران لشکرِ تو
.
باش تا دولتش ظهور کند
در همه جای تو حلول کند
وسط هاله ات دخول کند
تـِـر زند بر سپند و مجمرِ تو! 
*


سیاوش . م

.....................................................

ولا- ورزی:
 منظور ولایت-ورزی است. 
.....................................................
عجّ و مجّ و فرجّ و لاترِ تو


 >> اشاره ای به وردِ > عجی مجی لاترجی!
.....................................................
تِر زند بر سپند و* مجمرِ تو:

اشاره به دوبیتی کذایی که مموتی در جنشواره شعر فجر امسال برای حضرت "عج" ...
"سروده" بود :

"ما از تبار رستم و فرهاد و آرشیم
وندر شرار فتنه آخر سیاوشیم
.
در انتظار روی تو مهر آخرین
بر مجمر سپیده سپندی بر آتشیم!"



-----------------------------------------
(کارتون از نیک آهنگ کوثر / وبسایت خودنویس)

1 comment:

  1. دوست عزیز!
    پیشنهاد می کنم که مطالعتو بیشتر کنی و کمتر ولی پر بارتر شعر بنویسی.
    به قول معروف:
    کم گوی و گزیده گوی چون دُر
    تا ز اندک تو جهان شود پُر
    قافیه سازی به تنهایی کافی نیست.این شعرو از مجمر اصفهانی بخون:
    دوشينه به من ز خودپسندي
    مي‌گفت زِ شاعران ، لوندي

    از چيست كه نخلِ خاطرت، بار
    زينگونه كم آورد پديدار ؟

    نآري ز چه دُرّ نظم ازين بيش
    بيرون ز محيطِ فكرت خويش؟

    مي‌گفت و ز نظم بي نظامش
    وز پختة ديگِ طبع خامش

    از آب و گِل خيال پستش
    وز قالبِ فكرِ تنگدستش

    بر دست گرفته كهنه خشتي
    خشتي و چه خشتِ بدسرشتي

    هر لحظه به وي نظاره مي كرد
    وانگاه به من اشاره ميكرد

    يعني بنگر كه هست چندم
    از زادة طبعِ دلپسندم

    از گلشن فكرتم چگونه
    گلها كه دميده گونه گونه

    خواندم زِ نظامي سخنور
    اين بيت كه بِه بوَد ز گوهر :

    لاف از سخنِ چو دُر توان زد
    آن خشت بوَد كه پُر توان زد !
    به قول ایرج میرزا:
    شاعری طبع روان می خواهد
    نه معانی، نه بیان می خواهد
    و ملک الشعرای بهار فرموده:
    شعر دانی چیست؟ مرواریدی از دریای عقل
    شاعر آن افسونگری کاین طرفه مروارید سفت
    صنعت و سجع و قوافی هست نظم و نیست شعر
    ای بسا ناظم که نظمش نیست الا حرف مفت
    شعر آن باشد که خیزد از دل و جوشد ز لب
    باز در دلها نشیند هر کجا گوشی شنفت
    ای بسا شاعر که او در عمر خود نظمی نساخت
    وی بسا ناظم که او در عمر خود شعری نگفت
    اومیدوارم از این کامنت برداشت بد نکنی صرفا یک انتقاد دوستانه بود!
    موفق باشی

    ReplyDelete