Saturday, June 11, 2011

گریم از آن که تو تنهایی و من تنهاتر .... وطنم، آ وطنم، آ وطنم، آ وطنم

جان به قربان تو، ای میهن خونین‌کفنم
بودی بیت‌الشرفم، گشته‌ای بیت‌الحزنم
.
دشمنت چار طرف اجنبی و خانگی‌اند
تن تنها به چه نیرو صف اعدا شکنم
.
دوست دشمن‌نسق و دشمن تو دوست‌نماست
راست گویم، بپرانند ز چشم و دهنم
.
تاجیک اندر وطن خویش چرا متّهم است
یا خطا رفته به تاجیک تولد شدنم
.
همه خلقان دگر انجمن آراسته‌اند
در سمرقند نشد ساخته نیم انجمنم
.
گفت علاّمة اقبال که برخیز ز خواب
بزدلی گفت: فلان است مخاطب، نه منم
.
آن یکی گفت غم گاو بز و بزغاله
دیگری گفت غم خانه و فرزند و زنم
.
دامن کوه گرفتیم و دُم مرکب خویش
رفت از دست همه دامن دشت و دمنم
.
ای خراسان، تو بگو، ساحت ایرانویج کو؟
من از این فاجعه چون شکوه‌ به یزدان نکنم؟
.
کو دگر شعشعة دانش و فرهنگ بزرگ؟
کو دگر کرّ و فر و نعرة غلغل‌فکنم؟
.
روز و شب از غم تو گریه‌کنان می‌سوزم
تو به خون غرقه و من غرق ملال و محنم
.
گریة من نه از آن است که درگاهم سوخت
هم نه زان است که شد سوخته باغ و چمنم
.
گریة من نه از آن است که بیچاره شدم
هم نه زان است که فرسوده بود پیرهنم
.
گریم از آن که ترا حکم به کُشتن کردند
ای تو هم پایه و هم مایة انسان بُدنم
.
گریم از آن که ز بنمایة این قسمت تلخ
من سخن گویم اگر، نیست کسی هم‌سخنم
.
گریم از آن که به ژرفای چنین فاجعه‌‌ای
نشود خیره کس از همنسب و هم‌وطنم
.
گریم از آن که دو سه بی‌طرف بی‌شرفی
به سرم سنگ ببارند که من دم نزنم
.
گریم از آن که تو تنهایی و من تنهاتر
وطنم، آ وطنم، آ وطنم، آ وطنم
.............................
سرودۀ لایق شیرعلی (۱۹۴۱ - ۲۰۰۰ م)
شاعر و ایرانشناس بزرگ تاجیک

No comments:

Post a Comment